اگر شما با علوم روانشناسی، کاربردپذیری و یا تحقیقات در مورد حافظه آشنا هستید، احتمالاً عبارت «شماره جادویی هفت، بهعلاوه یا منهای دو» را شنیدهاید. این عبارت ناشی است ازآنچه من به آنیک کلاغ چهل کلاغ میگویم: جورج میلر (1956) یک مقاله پژوهشی نوشت که در آن نشان میدهد که افراد میتوانند از پنجتا نه (هفت بعلاوه یا منهای دو) موارد را به خاطر بیاورند؛ و افراد میتوانند هفت بعلاوه یا منهای دو تکه اطلاعات را در یکزمان پردازش کنند؛ بنابراین شما فقط باید پنجتا نه مورد در یک منو بگذارید یا پنجتا 9 گزینه مرتبط در یک صفحه داشته باشید. آیا این داستان را شنیدهاید؟ خوب، این کاملاً دقیق نیست
این موضوع چقدر صحت دارد؟
روانشناسی به نام آلن بادلی فرمول «هفت بعلاوه یا منهای دو» را زیر سؤال برد. بادلی (1994) به دنبال مقاله میلر گشت و کشف کرد که اساساً چنین مقاله پژوهشی وجود ندارد؛ بلکه اینیک سخنرانی بوده است که میلر در یک نشست تخصصی انجام داده؛ و اساساً میلر در آن جلسه با صدای بلند در مورد اینکه آیا یک نوع محدودیت ذاتی برای مقدار اطلاعاتی که افراد میتوانند در یکزمان پردازش کنند وجود دارد یا نه، فکر میکرده است.
بادلی (1986) یک سری مطالعات طولانی درباره حافظه و پردازش اطلاعات توسط انسان انجام داد. دیگران، ازجمله نلسون کوان (2001)، تحقیقات او را ادامه دادند. اکنون پژوهش نشان میدهد که عدد جادویی «چهار» است.
از دستهبندی میتوان برای گسترش عدد چهار استفاده کرد
افراد تا زمانی که از موضوع دور نشوند و پردازش اطلاعاتی دیگر، آنها را تحت تأثیر قرار ندهد؛ میتوانند سه یا چهار چیز را در حافظه کوتاهمدت نگهدارند.
یکی از استراتژیهای جالبتوجه که برای کمک به حافظه شکننده ما به کار میرود، «جمعکردن» اطلاعات بهصورت گروهی است. تصادفی نیست که شماره تلفنهای آمریکا شبیه به این است:
712-569-4532
بهجای حفظ کردن 10 عدد جداگانه، یک شماره تلفن سهتکه وجود دارد که هر تکه آن شامل چهار عدد یا کمتر از آن است. اگر کد منطقه را از قبل بدانید (یعنی، آن را در حافظه بلندمدت ذخیره کردهاید)، پس لازم نیست بخشی از شماره را به خاطر بسپارید، بنابراین میتوانید یکتکه کامل را نادیده بگیرید.
چند سال پیش شمارههای تلفن بهراحتی قابلیادآوری بودند زیرا شما بهطور عمده به افرادی در یک شهر با کد یکسان تماس میگرفتید، بنابراین مجبور نبودید کد شهر را در حافظه کوتاهمدت نگهدارید. این وظیفه حافظه بلندمدت بود که ما بهزودی به آن خواهیم رسید. در روزهای خوب قدیمی شما حتی نیازی به استفاده از کد منطقه نداشتید، اگر شماره تلفنی که میخواستید با آن تماس بگیرید، هم کد منطقهای تلفنی بود که از آن شمارهگیری میکردید (الآن در اغلب مکانها دیگر اینگونه نیست)؛ و حتی این سادهتر میشد اگر در یک محله و قاعدتاً در یک منطقه مخابراتی بودید، هر کس در محله دارای همان پیششمارههای یکسان بود. اگر شما میخواستید تلفن یک کسبوکار محلی را به خاطر بسپارید، کافی بود چهار رقم آخر را به خاطر داشته باشید.
قاعده چهار مورد برای بازیابی حافظه هم برقرار است
این قانون چهار مورد نهتنها به حافظه کوتاهمدت، بلکه همچنین به حافظه بلندمدت نیز اعمال میشود. جورج ماندلر (1969) نشان داد که اگر یک یا سه مورد در یک دسته وجود داشته باشد، افراد میتوانند اطلاعات را در قالب دستهبندی حفظ کنند و سپس آنها را از حافظه کاملاً بازیابی کنند. زمانی که هر دسته شامل بیش از سه مورد است، تعداد موارد بازیابی شده بهطور پیوسته کاهش مییابد. اگر چهارتا شش مورد در یک دسته وجود داشته باشد، افراد میتوانند 80 درصد از موارد را به یاد داشته باشند. این روند نزولی است و اگر در یک رده 80 عنصر وجود داشته باشد، به 20 درصد کاهش پیدا میکند (شکل 20.1).
دونالد برادبنت (1975) از افراد خواسته بود که مواردی را در دستههای مختلف به یاد بیاورند، بهعنوانمثال، نام هفت کوتوله، هفترنگ رنگینکمان، نام کشورهای اروپایی و یا نامهای سریالهای در حال پخش از تلویزیون. مشاهده شد که افراد اسامی را در دستههای دو، سه یا چهار موردی به خاطر میآورند.
نوبویوکی کاوای و تستورو ماتسوزاوا (2000) یک شامپانزه را برای آزمون حافظه مشابه آنچه به انسان داده میشود، آموزش دادند. شامپانزهای به نام Ai زمانی که مجبور به حفظ چهار عدد شد، توانست با دقت 95 درصد کار را درست انجام دهد، اما وقتیکه پنج عدد وجود داشت، او تنها 65 درصد دقیق بود.