دو نوع دید داریم: مرکزی و پیرامونی. دید پیرامونی وقتی است که شما مستقیماً به یکچیز نظر میکنید و جزئیاتش را میبینید. دید پیرامونی شامل بقیه قسمتهای دید شما –چیزهایی که میبینید ولی مستقیماً به آنها نگاه نمیکنید- میشود. داشتن توانایی دیدن اشیاء از گوشههای چشم قطعاً کارآمد است، اما تحقیقات دانشگاه کانزاس نشان میدهد که دید پیرامونی برای درک دنیای اطراف ما مهمتر از آن چیزی است که تا به حال فکر میکردیم. به نظر میرسد درک اینکه در چه فضایی قرارگرفتهایم با دید پیرامونی انجام میشود.
چشم نمیتواند حرکاتی که در دید پیرامونی اتفاق میافتد را نادیده بگیرد. مثلاً اگر در حال خواندن یک متن روی صفحهنمایش باشید و یک انیمیشن یا یک چیزی در حال چشمک زدن در حاشیه تصویر باشد قطعاً تمرکز شما را به هم میزند! به همین دلیل است که تبلیغکنندگان مکانهای حاشیهای صفحات وب را برای تبلیغات خود انتخاب میکنند. با اینکه آزاردهنده است اما توجه را جلب میکند.
آدام لارسن و لستر لاسکی (۲۰۰۹) در آزمایشی به افراد عکسهایی از مکانهایی متداول مثل آشپزخانه یا هال خانه را نشان دادند. در بعضی از عکسها حاشیه عکس و در بعضی دیگر مرکز عکس پوشیده شده بود. عکسها برای زمان بسیار کوتاهی نمایش داده میشد و عمداً یک فیلتر خاکستری روی آنها اعمالشده بود تا سختتر دیده بشوند (شکل 2.1 و شکل 2.2 را ببینید). سپس از افراد خواسته شد تا آنچه دیده بودند را تعریف کنند.
لارسن و لاسکی دریافتند که اگر بخش مرکزی عکس پوشیده باشد افراد میتوانند بگویند که به چه تصویری نگاه میکنند، اما در عکسهایی که بخش پیرامونی آن پوشیده بود، نمیتوانستند تشخیص دهند که به آشپزخانه یا هال نگاه میکنند. آنها آزمایش را با پوشاندن میزان متفاوتی از تصویر تکرار کردند و نتیجه گرفتند که دید مرکزی، برای شناخت اشیاء ویژه حیاتی است، ولی دید پیرامونی برای درک کلی از دنیا به کار میرود.
یک نظریه در دیدگاه تکاملی، این است که انسانهای اولیهای که هنگام تیز کردن نیزههای خود و یا خیره شدن به آسمان، هنوز هم در چشمانداز دید پیرامونی خود متوجه بودند که شیری در حال نزدیک شدن به آنهاست، آنقدر زنده میماندند که بتوانند ژنهایشان را منتقل کنند. کسانی که دچار فقدان دید پیرامونی بودند، آنقدر زنده نماندند تا ژنهایشان را منتقل کنند.
تحقیقات اخیر این ایده را تأیید میکند. دیمیتری بیله (2009) تصاویری از اشیاء ترسناک را در دید پیرامونی یا دید مرکزی افراد قرار داد. سپس او، مدتزمانی که طول کشید تا آمیگدال (بخش عاطفی مغز که به تصاویر ترسناک پاسخ میدهد) واکنش نشان دهد را اندازهگیری کرد. هنگامیکه شیء ترسناک در دید مرکزی فرد مشاهده شد، بین 140 تا 190 میلیثانیه طول کشید تا آمیگدال واکنش نشان دهد، اما وقتیکه اشیاء در دید پیرامونی نشان داده شدند، زمان واکنش آمیگدال فقط 80 میلیثانیه بود.