ممکن است تصور کنید چشم شما اطلاعاتی را به مغز میفرستد، مغز این اطلاعات را پردازش میکند و یک تصویر واضح از چیزی که «در دنیای واقعی» وجود دارد به شما میدهد. اما حقیقت این است که تصویری که مغز به شما میدهد، دقیقاً چیزی نیست که چشم شما آن را دیده است. مغز شما مکرراً در حال تفسیر چیزی است که میبینید. مثلاً به شکل 1.1 دقت کنید.
چه میبینید؟در نگاه اول ممکن است یک مثلث با حاشیه سیاه در شکل ببینید که یک مثلث سفید برعکس روی آن قرار دارد. البته، چنین تصوری واقعاً درست نیست. مغز شما با توجه بر فضاهای سفیدی که بهوسیله سه دایره ایجاد شده است، آن مثلث سفید را میسازد. به این شکل، مثلث کانیزا (Kanizsa Triangle) -نام روانشناس ایتالیایی که این اشکال را در سال ۱۹۵۵ درست کرد- میگویند. حالا به شکل 1.2 نگاه کنید. این شکل همان خطای بصری را با شکل مربع انجام میدهد.
مغز راه میانبر میسازد
مغز برای درک سریع دنیای اطراف و نشان دادن یک نتیجه منطقی به شما، از این راههای میانبر استفاده میکند. مغز در هر ثانیه میلیونها احساس مختلف دریافت میکند (در حال حاضر ۴۰ میلیون تخمین زده شده) و در تلاش است از همه این ورودیها یک نتیجه ملموس و منطقی به شما بدهد. ذهن شما بر مبنای تجربههای گذشته و استفاده از قوانین کلی، درباره چیزی که میبینید حدسهایی می زند. اکثر اوقات این شیوه به درستی کار میکند، اما گاهی اوقات دارای خطا نیز هست.
شما با استفاده از فرمها و رنگها میتوانید روی چیزی که افراد میبینند – یا تصور میکنند که میبینند – تأثیر بگذارید. شکل 1.3 نشان میدهد که چگونه انتخاب رنگ میتواند یک پیام را به پیام دیگری برتری دهد.
چشم حدود ۷ میلیون یاخته مخروطی دارد که حساس به نور زیاد و روشن و ۱۲۵ میلیون یاخته استوانهای که حساس به نور کم هستند. یاختههای مخروطی در گودی مرکزی چشم قرار دارند و یاختههای استوانهای کمتر در مرکز قرار دارند. بنابراین هنگامی که در فضاهایی با نور کم قرار دارید، اگر تمرکز چشم خود را از آنجایی که قصد دیدن آن را دارید؛ بردارید، آن را بهتر خواهید دید!
خطاهای دید مثالهایی هستند از ناتوانی مغز در تفسیر درست از چیزی که چشم میبیند. بهعنوانمثال، در شکل 1.4 خط سمت چپ بلندتر از دیگری به نظر میرسد، اما هردو آنها هماندازه هستند. این خطا به نام مولر لیر -کسی که آن را در سال 1889 ابداع کرد- ثبتشده است. اینیکی از قدیمیترین ترفندهای خطای بصری است.
اشعههای نوری از طریق قرنیه و عدسی وارد چشم میشوند. عدسی تصویر را روی شبکیه متمرکز میکند، روی شبکیه همیشه یک تصویر دو بعدی قرار دارد، حتی اگر در حال دیدن یک جسم سه بعدی باشید. این تصویر به قشر بینایی مغز فرستاده میشود و همین جاست که شناخت الگوها اتفاق میافتد. برای مثال میگویید «من این شی را به عنوان یک در میشناسم!» قشر بینایی مغز یک تصویر دو بعدی را به یک نمایه سه بعدی تبدیل میکند.
طبق نظر جان مدینا (۲۰۰۹)، شبکیه چشم ما، الگوهای الکتریکی را از آنچه به آن نگاه میکنیم، دریافت کرده و چند مسیر از این الگوها ایجاد میکند. برخی از مسیرها حاوی اطلاعاتی درباره سایهها هستند، مسیرهای دیگر هم در مورد حرکت و غیره هستند. حداکثر۱۲ مسیر حاوی اطلاعات، به قشر بینایی مغز ارسال میشود. در اینجا، مناطق مختلفی از مغز به اطلاعات واکنش نشان میدهند و داده را پردازش میکنند. مثلاً، یک منطقه فقط به خطوطی که ۴۰ درجه کجی دارند واکنش نشان میدهد، یک منطقه تنها به رنگ، منطقهای دیگر تنها به حرکت و دیگری فقط به لبهها پاسخ میدهد. درنهایت تمام این اطلاعات به دو مسیر منتهی میشوند: یکی برای حرکت: «آیا جسم در حال حرکت است؟» و دیگری برای مکان: « در کجا این موضوع به من مربوط است؟»